از عاشورا تا ظهور |
شور به پا می کند خون تو در هر مقام میشکفم بیصدا در خود هر صبح و شام باده به دست تو کیست ؟ طفل جوان جنون پیر غلام تو کیست ؟ عشق علیه السلام در رگ عطشانتان ، شهد شهادت به جوش میشکند تیغ را خندة خون در نیام ساقی بی دست شد خاک زمی مست شد میکده آتش گرفت سوخت می و سوخت جام بر سر نی می برند ماه مرا از عراق کوفه شود شامتان ، کوفه مرامان شام از خود بیرون زدم ، در طلب خون تو بندة حرّ توام ، اذن بده یا امام عشق به پایان رسید ، خون تو پایان نداشت آنک پایان من در غزلی ناتمام
[ جمعه 89/9/19 ] [ 11:43 عصر ] [ حسین پناهی ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |